خاطرات سردار جهادگر حاج احمد پیری- قسمت بیست و یکم

 تشکیلات گردان به طور رسمی چگونه شکل گرفت؟

در عملیات خیبر، حاج جان نثار فرمانده گردان بود و بنده هم فرمانده محور بودم. عملیات که تمام شد، قرار شد طبق روال سال های گذشته برگردیم. در همین زمان بود که قرارگاه خاتم تصمیم گرفت مسئولیت رسمی مهندسی جنگ را به جهاد محول کند. چون مهندسی جهاد در خیبر خودش را نشان داده بود. گفتند که مهندسی جهاد باید پای ثابت تمام عملیات ها باشد، ولی با این روند معمول که تیمی از استانی به صورت مهمان بیاید و برود، نمی شود عملیات های بزرگ را اداره کرد.
با معاون عملیاتی قرارگاه حمزه سیدالشهداء، آقای حاج رضا علی آبادیان و سه چهار نفر از کسانی که عضو ثابت عملیات ها بودیم، یک جلسه سرپایی گذاشتیم و گفتیم که تکلیف ما را تعیین کنید.
چون ارتباط ما با هم خیلی صمیمی بود، گفتند که شما باید تکلیف خودتان را با جنگ مشخص کنید. این نمی شود که سه چهار ماه بیایید و یک عملیات انجام بدهید و بعد آن سراغ کارهای خودتان بروید. بعد هم برای عملیات بعدی یک تیم جدید بیاورید. ما تشکیلات ثابت می خواهیم تا به گردان ها شکل سازمانی رسمی بدهیم. فرمانده گردان، گروهان و دسته می خواهیم، معاون عملیات، مسئول مخابرات، پشتیبان لجستیک و اطلاعات و عملیات می خواهیم؛ یعنی یک گردان رسمی، مشابه ساختار سازمانی نیروهای نظامی می خواهیم شکل بدهیم. بالاخره شما هستید یا نیستید؟
ما هم گفتیم: اگر امام فرموده که جنگ بیست سال هم طول بکشد، ما هستیم، ما که دیگه بچه های امامیم، نباشیم چی کار کنیم؟ کمربندها را سفت می بندیم و اگر خدا توفیق دهد تا آخر جنگ می مانیم و تا هر کجا باشد می رویم. از همان جا، نطفه سازمان دهی گردان بسته شد و قرار شد ساختار یک گردان رسمی شکل بگیرد.
بنابراین، از اواخر سال ۱۳۶۳ ساختار سازمانی ما به صورت پیش مقدمه تشکیل گردان شکل گرفت. به طوری که وقتی به عملیات بدر رفتیم، به عنوان گردان مهندسی ۲۲ ذوالفقار زنجان رفتیم؛ یعنی عنوان دار و با تشکیلات کاملا کلاسیک رفتیم.
اردیبهشت سال ۱۳۶۴ که از عملیات بدر به زنجان آمدیم، حکم رسمی فرمانده گردان به نام بنده ابلاغ شد و حاج محمد حسین رحیمی، معاون عملیاتی، آقای چنگیز خسروی و آقای رسول بهرام زاده، فرماندهان گروهان و آقای ناصر رستملو هم رئیس ستاد گردان شدند. اما ما کاری کردیم که در کل کشور، تا آخر جنگ هیچ کدام از جهاد ها با نیروهای خودش این کار را نکرد.
بعد از آن به صورت یک گردان رسمی سازمان دهی شده کار را شروع کردیم. محور سقز را تحویل گرفتیم و یکپارچه و یک کاسه شدیم. هر عملیاتی که صورت می گرفت، تحت یک گردان سازمان دهی می شدیم و تا آخر جنگ هم، این ساختار تقویت شد و شکل خودش را پیدا کرد.
خدا هم توفیق داد. فکر کنم آن موقع دو نفر از دوستان مجرد بودند، حاج حسین تازه ازدواج کرده بود و من هم اون وقت ها، سه تا بچه داشتم. از اینجا به بعد، گفتیم که ماندنی شدیم. آمدیم و تسویه حساب قطعی کردیم و گفتیم که ما برمی گردیم به سقز و دیگر مقطعی نیست. از اینجا به بعد ماندگار شدیم. منتها منطقه سقز طوری بود که بعد از مهر یا آبان ماه تا بهار، فتیله کارها پایین کشیده می شد و فقط برف روبی، خدمات رسانی سوخت و امکانات اولیه به پایگاه ها می ماند.

موارد مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست