خاطرات آزاده جهادگر سرافراز حاج مرتضی تحسینی- قسمت بیست ویکم

 جابه جایی نامه ها 
هیئت صلیب سرخ در هر مرحله ای که برای سرکشی اردوگاه می آمد به همراه خود نامه هایی نیز از ایران به اسرا می آورد و این نامه ها در لحظه ی ورود توسط استخبارات عراق مورد بازبینی و سانسور قرار می گرفت. بنابراین اسرا با اطلاع از این موضوع، هنگام تحویل نامه ها، نامه های مربوط به اردوگاه های دیگر را هم می گرفتند و در جاهای خالی و سفید آن موضوعات مورد نظر و نام فردی که می دانستند در اردوگاه دیگری است، می نوشتند (نگهبانی که نامه را توزیع می کرد، چون همه را به اسم نمی شناخت، هنگام خواندن اسامی، اگر می دانستند صاحب نامه در کدام اردوگاه است، فردی آن را می گرفت و می گفت نامه ی من است و پس از اضافه کردن مطالبی عودت می داد) و هنگام جمع آوری نامه ها توسط صلیب، به عنوان نامه ای که به اشتباه آمده و مربوط به اردوگاه دیگر است، تحویل آن ها می دادند و نامه بدون این که سانسوری در کار باشد توسط صلیب به شخص مورد نظر می رسید. به همین طریق ارتباط برقرار می شد و اسرا از اوضاع و احوال همدیگر و اردوگاه ها آگاهی پیدا می کردند و خط و مشی ها نیز بررسی و مبادله می شد. به طور مثال: اسرا می دانستند که حاج آقا ابوترابی در اردوگاه موصل هستند بنابراین نامه ی موصل گرفته می شد و پس از نوشتن مطالب لازم و مسائل و مشکلات اردوگاه و کسب تکلیف از ایشان بدون این که عراقی ها متوجه شوند، آن را عودت می دادند و در مرحله ی بعد حاج آقا نیز در جواب، راهنمایی ها و توصیه های لازم را می فرمودند و در سرکشی های بعدی صلیب، به دست اسرای عنبر می رسید.

هلی کوپترهای سقفی 
گرمای تابستان در اردوگاه بسیار گرم و زمستانش استخوان سوز بود، هر آسایشگاه چند پنکه ی سقفی داشت که اگر درست کار می کردند با نسیم آن کمی خنک می شدیم. در یکی از روزهای گرم و طاقت فرسا یکی از پنکه ها خراب شد. به نگهبان عراقی پیشنهاد دادم ابزاری در اختیارم قرار بدهد تا درستش کنم. ولی قبول نکرد. اعتراض کردم و گفتم: درست کردنش برای من کاری نداره چه اشکالی داره اگه بدید درستش کنم؟ بالاخره این پنکه باید درست بشه یا نه؟ آخه از شدت گرما اذیت می شیم. عراقی ها که همیشه از قراردادن وسایل و امکانات در اختیار ما وحشت داشتند، در جواب گفت: اگه ما شما رو آزاد بذاریم پنکه ی بالای سرتون رو باز می کنید، هلی کوپتر درست کرده و فرار می کنید.

 شوخی های اسارت 
با وجود ناملایمات و سختی های فراوان زندگی در اسارت، شوخ طبعی و طنازی خود را از دست نداده بودیم. سعی می کردیم با کوچک ترین حرکت و یا ساده ترین کلمات و گفتار، خنده و شادی را بر لبان اسرا جاری کنیم. سر کار گذاشتن نگهبانان عراقی یکی از شوخی ها و تفریحاتمان بود. برای نمونه به کریم شاهی که از بچه های اصفهان بود، می گفتیم برود کنار نگهبان عراقی که اسمش کریم بود بایستد. وقتی می رفت، بلند صدایش می زدیم. تا نگهبان می گفت: چیه؟ با اشاره ی دست می گفتیم: کریم شاهی بیا این جا کارت داریم! بعد شروع می کردیم به خندیدن. نگهبان هم که کنف شده بود سعی می کرد بعدا در یک فرصت مناسب این کار ما را تلافی کند. یا پیرمردی بود که به او باباعلی می گفتیم. یکی از بچه ها به اسم مهدی حاتمی گاهی اوقات او را صدا می زد و می گفت: باباعلی، باباعلی جواب می داد: چیه؟ – یه نفر دنبالت بود! – کی بود؟ – عزرائیل! – پدر سوخته ی فلان فلان شده، صبرکن الان بهت حالی می کنم. پیرمرد دیگری هم بود، کوتاه قد، حدود 75 ساله، ولی قبراق و سرحال وقتی پیرمرد صدایش می کردم، می گفت: پیرمرد خودتی، جد و آبادته! من شیر مردم. هنوز پیر نشدم. من نیم طفلم!

 خدایا این توفیق را از ما بگیر 
اوایل اسارت در گروه های پنج، شش نفره، سفره پهن می کردیم و غذا می خوردیم. عده ای هم دوست داشتند به صورت انفرادی غذا بخورند ولی بعدها برای این که اتحاد و انسجام بیشتری داشته باشیم، تصمیم بر این شد که همه گی سر یک سفره جمع شویم. بنابراین از سفره های کوچکی که به هم دوخته شد سفره ای به طول 10-12 متر و به عرض 60 سانتی متر تهیه کردیم. سر سفره که می نشستیم، پس از اتمام غذا به ترتیب از اول سفره هرکدام یک دعا می کردیم و بعد بلند می شدیم. بعضی از این دعاها جدید و خنده دار بودند. مثلا یکی می گفت: برای رفع سلامتی صدام صلوات! اولش متوجه نمی شدیم. عده ای هم اخم کرده و می گفتند: این چه دعاییه! ولی بعد که متوجه می شدیم، صلوات می فرستادیم و شروع می کردیم به خندیدن. یک روز نوبت به یکی از بچه ها که رسید، گفت: خدایا! این توفیق را از ما بگیر! با تعجب پرسیدیم: همه می گن خدایا به ما توفیق بده، تو چرا این طور دعا می کنی؟! گفت: نه بابا این توفیق نگهبان رو می گم! در این لحظه بود که همگی زدیم زیر خنده! از آن به بعد بیچاره توفیق را آن قدر دعا کردیم تا بالاخره از اردوگاه ما رفت!

موارد مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست