Blog – Classic (1 column)

تکمیل فاز اول فضای نمایشگاهی ساختمان دوران هشت سال دفاع مقدس ِستاد پشتیبانی مهندسی جنگ و ستاد جذب و هدایت کمک های مردمی جهاد سازندگی استان زنجان

تکمیل فاز اول فضای نمایشگاهی ساختمان دوران هشت سال دفاع مقدس ِستاد پشتیبانی مهندسی جنگ و ستاد جذب و هدایت کمک های مردمی جهاد سازندگی استان زنجان

پیرو  اختصاص  ساختمان دوران هشت سال دفاع مقدس ِستاد پشتیبانی مهندسی جنگ و ستاد جذب و هدایت کمک های مردمی جهاد سازندگی استان زنجان (واقع در ساختمان شماره ۲ سازمان جهاد کشاورزی استان زنجان) به دبیرخانه کنگره ۳۵۳۵ شهید استان ، این کانون هماهنگی های لازم جهت طراحی محل با اِلمان های شهدای سنگرسازان بی سنگر و عملکرد ارزشمند ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد سازندگی استان زنجان در هشت سال دفاع مقدس  را بعمل آورد.

نادر مقدم ، مدیر عامل کانون سنگرسازان بی سنگر استان زنجان با اشاره به اینکه نهادینه سازی و اعتلای ارزش‌های دفاع مقدس ؛ حفظ و نشر ارزش های پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد سازندگی و ترویج ارزش های مذکور در جامعه یکی از مهمترین اهداف برنامه های اجرایی کانون استان است افزود ؛تکمیل فاز اول نمایشگاه بصری در محلی که یادآور حماسه ، جان فشانی ، از خودگذشتگی و اخلاص سنگرسازان بی سنگر در طول هشت سال دفاع مقدس بوده یکی از ارزشمندترین فعالیت های این کانون است .

وی گفت: انتخاب سردار جهادگر شهید حاج کمال الدین جان نثار به عنوان شهید شاخص حماسه راهیان نور کشوری در سال 1400 نیز نقطه آغازین اجرای این طرح بود که امید است با اتمام نمایشگاه در راستای زنده نگهداشتن یاد این شهید بزرگوار و دیگر شهدای گرانقدر سنگرسازان بی سنگر ،گام‌ برداریم.

تزریق واکسن کرونا در آغاز فاز سوم کار آزمایی بالینی واکسن کرونا (انستیتو پاستور – انستیتو فینلای کوبا ) به مدیر عامل کانون سنگرسازان بی سنگر استان زنجان

تزریق واکسن کرونا در آغاز فاز سوم کار آزمایی بالینی واکسن کرونا (انستیتو پاستور – انستیتو فینلای کوبا ) به مدیر عامل کانون سنگرسازان بی سنگر استان زنجان
مرحله کار آزمایی بالینی فاز سوم واکسن کرونای کنژوکه ( ایرانی – کوبایی ) به داوطلبان زنجانی ، آغاز شد.
نادر مقدم مدیر عامل کانون سنگرسازان بی سنگر استان زنجان بعداظهر 18 اردیبهشت ماه با هدف یاری رساندن به اتمام پروژه تحقیقاتی دانشمندان کشورمان و با بیان اینکه موسسات فرهنگی باید جزو پیشروان موضوع فرهنگسازی تزریق واکسن ،به خصوص واکسن هایی که توسط دانشمندان این مرز و بوم ساخته شده و یا در ساخت آن مشارکت داشته اند ، دوز اول واکسن کرونا را دریافت کرد .

پیام نوروزی سال 1400

بسم الله الرحمن الرحیم

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ

سلام ؛ حمد و سپاس خدای بی نیاز را که جان دوباره ای به طبیعت بخشیده و عطر خوش زیستن را دوباره در پهنه گیتی پراکنده است .

بهار ، بهترین تجلی آیات الهی از راه می رسد و جان انسان مشتاق را بر شکوفایی فرا می خواند ، امید است با تغییر فصول و گذر ایام و با تقوی و بندگی خدا ، تمامی لحظات حیاتمان عید باشد اینک که در آستانه بهار طبیعت قرار گرفته ایم و در اعجاز آب و آفتاب ، سخاوت زمین را در زیباترین جلوه اش به تماشا نشسته ایم ، ضمن تبریک فرا رسیدن سال جدید به خانواده بزرگ سنگرسازان بی سنگر ، از خداوند متعال سالی سرشار از برکت ، سعادت و تندرستی برایتان آرزومندیم.

خاطرات سردار جهادگر حاج احمد پیری- قسمت نهم

 

✅? بافت قدیمی مدینه باقی بود؟

بله. هنوز بافت قدیمی مدینه، کوچه امام صادق (ع) و محله بنی هاشم باقی مانده بود. حتی درب های چوبی منزل آن حضرت سر جایش بود. کوچه هایش تنگ و باریک بود که دو نفر به زور از آن رد می شدند. چهارشنبه بود که وارد مدینه شدیم. قرار بود که دعای کمیل، شب جمعه پشت دیوار بقیع مثل روال هر سال برگزار شود. کاروان حاج آقا سیوانی صبح پنجشنبه وارد شد. من هم از خدا خواسته، کارهایم را به سرعت انجام دادم. بعد رفتم و یک ضبط صوت تمام اتوماتیک گرفتم که آن مراسم معنوی را ضبط کنم و یادگاری داشته باشم.

ماموران عربستان حساس شده بودند و تمام تلاششان این بود که بهانه ای از ما بگیرند و مراسم را به هم بزنند. خوشبختانه دوستان مراسم را طوری مدیریت کردند که بدون کوچک ترین تنش و با کیفیت بسیار عالی برگزار شد. من هم به طور کامل ضبطش کردم. ساعت یازده و نیم شب بود که همه پراکنده شدند.

 

✅? بعد از برگشتن دوباره مشغول کارهای برق رسانی شدید؟

بله. چون مسئول کمیته برق جهاد استان بودم، به کارهای اساسی و بر زمین مانده تامین انرژی پرداختیم. اما همین فعالیت ها باعث شد تا تقریبا دو سال از مناطق عملیاتی دور بیفتم.

✅? چگونه دوباره سر از مناطق عملیاتی درآوردید؟

در بهمن ۱۳۶۲ از طریق قرارگاه حمزه اعلام کردند که آماده شوید. ولی این بار تمام ظرفیت #پشتیبانی – #مهندسی قرارگاه حمزه را فراخوان کرده بودند. به پنج گردان قرارگاه شامل شاهرود، دامغان، سمنان، #زنجان و آذربایجان غربی ابلاغیه دادند. قرار شد تیم کوچکی در حد برف روبی، نگهداری جاده، دسترسی به پایگاه های آزاد شده و تامین نیازهای اولیه پشتیبانی در سقز بماند و بقیه به #فرماندهی مهندس اشراقی به طرف جنوب حرکت کند. یک تیم کاملا زبده هم از زنجان، با نیروهای کاملا با تجربه و امکانات کامل به #فرماندهی حاج کمال الدین جان نثار و دوستان دیگر مثل آقایان سید اصغر مصطفوی (تیرماه سال ۱۳۶۷ در اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد)، اسماعیل حسنی (در اثر اصابت ترکش خمپاره ۱۳۶۶/۱۰/۲۴ در ارتفاع گرده رش به فیض شهادت نائل آمد)، منصور حسنلو، رمضان پناهی، کاظم امیدی (در ۱۳۶۳/۴/۱۶ در دهلران به مقام شهادت نائل آمد)، آقای چنگیز خسروی و … شکل گرفت. ما رفتیم و در ۱۵ کیلومتری جنوب اهواز، در داخل جنگل به استتار تجهیزات مشغول شدیم تا دشمن متوجه چیزی نشود. ده پانزده روز زودتر رسیدیم تا در فرصت مناسب تیم را سازماندهی کرده و منطقه عملیاتی را شناسایی کنیم، محل استقرارمان را بدانیم و وظیفه مان را بشناسیم در این فاصله که استقرار پیدا می کردیم، جو عاطفی و فرهنگی خیلی خوبی بین بچه ها حاکم شد، حضرت آیت اله موسوی (ایشان از شاگردان برجسته آیت الله بروجردی، امام خمینی، آیت الله حجت و آیت الله داماد بودند. بعد از انقلاب اولین امام جمعه و نماینده حضرت امام خمینی در شهر زنجان بودند و در سال ۱۳۸۱ ه.ش به رحمت حق پیوستند)، سید مجتبی موسوی (نمایندگی امام در سپاه استان ایشان در ۱۳۶۹/۱/۲۱ به رحمت حق پیوستند) و حاج آقا حسنی (مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در جهاد سازندگی استان زنجان بود که در ۱۳۸۷/۹/۱۷ دار فانی را وداع کرد) هم امدند. یک شب هم دعای کمیل برگزار کردیم. دوستان از نظر معنوی تقویت و برای عملیات آماده شدند.

بعد از آن، جلسات قرارگاهی تشکیل و طرح ریزی عملیات شروع شد که مقدماتش قبلا طراحی شده بود. شاید بیش تر از یک سال بچه های اطلاعات و عملیات کار کرده و منطقه را شناسایی کرده بودند. همه مناطقی که قرار بود عملیات در آنها صورت بگیرد، در مساحت چندین هزار کیلومتر مربع داخل هور (هور یعنی هم نیزار و هم آب) بود، با عمق متوسط آب تا دو متر و پوشش نیزار. تقریبا اوایل اسفند در منطقه مستقر شدیم و قرار بود عملیات اواسط اسفند صورت بگیرد.

طرح عملیات که ریخته شد، محل استقرار ما هم مشخص شد. قرار شد سه راهی فتح محل استقرار گردان ۲۲ ذوالفقار باشد. سپس تقسیم کار شد. ما در فتح جزایر نقشی نداشتیم. چون از نقطه رهایی نیروهای رزمی تا جزیره، ۱۴ کیلومتر آب توام با نیزار بود. کوچک ترین کار مهندسی قبل از عملیاتموضوعیت نداشت. بنابراین، در داخل هور، حتی یک متر هم کار مهندسی انجام نگرفت.

وقتی مرکز گردانمان را در سه راهی فتح مستقر کردیم، تشکیلات پشتیبانی هم بایستی در آنجا قرار می گرفت. جای بسیار بزرگی را به عنوان مرکز گردان در نظر گرفتیم. اولین ایستگاه صلواتی را هم در حجم بسیار بزرگ راه اندازی کردیم که تا اخر جنگ مثل آن تکرار نشد، واقعا بی سابقه ترین ایستگاه صلواتی طول دفاع مقدس بود.

✅? این ایستگاه صلواتی چه مشخصاتی داشت؟

چون با دست عزیزان و اقشار مختلف شهرمان اداره شد، مردمی مردمی بود. تنها نقش ما آماده کردن و تسطیح محوطه، دپو کردن خاک در پیرامون آن و حفاظت از ایستگاه بود. صفر تا ۱۰۰ درصد یک ایستگاه صلواتی را به راه انداختیم.

نیروهای همه لشکرها، تیپ های رزمی و جهادی ها می آمدند و آنجا تقویت روحی می شدند، تجدید قوایی کرده و دوباره به محل کار خود برمی گشتند. از خیاطی و آرایشگاه صلواتی گرفته تا حمام صلواتی؛ هر چه که فکر کنید برای پشتیبانی از یک رزمنده لازم بود در آنجا فراهم کرده بودیم. چند هزار رزمنده ای که در منطقه بودند، به تناوب به آنجا می آمدند و می رفتند. همه چیز را هم خود مردم تامین می کردند. وقتی به ستاد پشتیبانی زنجان فراخوان می زدند، بازاری، اداری، کاسب و … به آنجا می آمدند و موقع آمدن هم، چندین دستگاه کامیون پر از امکانات می آوردند. هر روز چندین دیگ پر از شربت صلواتی توزیع می شد. آش می پختند و بین رزمنده ها توزیع می کردند. به جرات می توانم بگویم که در هیچ نقطه ای از مناطق جنگی، ایستگاهی مانند سه راهی فتح تکرار نشد.

✅? از بچه های پشتیبانی زنجان چه کسانی حضور دائمی داشتند؟

حاج خلیل علیگو، حاج رضا خدایاری، حاج علی دربانی، حاج اکبر بیات و خیلی از دوستان که الان حضور ذهن ندارم. همه از بچه های زنجان بودند و اکثرا هم از ادارات دیگر و شغل های آزاد. آدم هایی مخلص و وارسته بودند مانند مرحوم تقی (که فامیلی اش یادم رفته). چرخشی هم می آمدند. پانزده روز می آمدند و می ماندند و بعد از آن با کسان دیگر تعویض می شدند. بعد از این عملیات که توفیق شرکت در تمام عملیات های بزرگ را پیدا کردم و حتی در عملیات قبل از آن هم مثل آن ایستگاه صلواتی اصلا سابقه نداشت و تکرار هم نشد. این ایستگاه صلواتی بعد از پایان یافتن عملیات خیبر برچیده شد.

خاطرات آزاده جهادگر سرافراز حاج مرتضی تحسینی-قسمت یازدهم

?سرویس بهداشتی?

در داخل آسایشگاه ها سرویس بهداشتی وجود نداشت. و از ساعت  5 بعداز ظهر تا ساعت 7 صبح روز بعد که در آسایشگاه محبوس بودیم، برای رفع قضای حاجت در گوشه ی آسایشگاه با دو پتو، توالتی به ابعاد یک  در یک درست کرده بودیم که در مواقع ضروری از آن استفاده می کردیم. سطلی 60- 50 لیتری داخل آن بود که فقط ادرار در آن ریخته می شد. برای رفع قضای حاجت هم اگر فرد می توانست تحمل داشته باشد، وقت بیرون باش به دستشویی می رفت وگرنه مجبور بود خودش را در آن جا، راحت کند. آب هم فقط برای شستن ادرار بود و مجبور بودیم با پارچه یا لباس کهنه ای خودمان را پاک کنیم. مشکل زمانی شروع می شد که فرد دچار اسهال می شد و مجبور بود درون قوطی های شیرخشک ریخته و داخل نایلون نگه دارد تا زمان بیرون باش از آسایشگاه خارج کند. بوی تعفن ادرار و مدفوع به همراه بوی زخم و چرک بدن افراد نیز به رنج و عذاب دوران اسارت می افزود. گاهی اوقات اسرا بر اثر نبود امکانات اولیه ی بهداشتی به صورت دسته جمعی دچار اسهال و حتی اسهال خونی می شدند که در این مواقع دیگر سطل جواب نمی داد و مجبور بودیم از سطلی که با آن آب خوردن می آوردیم استفاده کنیم.

پر که می شد موقع بیرون باش در محل مورد نظر خالی می کردیم و دوباره با آن آب آشامیدنی داخل آسایشگاه می آوردیم. هر روز صبح دو نفر مسئول بیرون بردن و تخلیه ی سطل از آسایشگاه بودند. توالت رفتن در زمان بیرون باش هم حکایتی داشت. همین که در آسایشگاه باز می شد، بچه ها با سرعت به سمت توالت ها سرازیر می شدند و این کار هم نوبتی بود و همه می بایست می ایستادند توی صف. گاهی یک تا یک ونیم ساعت طول می کشید تا نوبتشان برسد. موفقیت در توالت رفتن فتح بزرگی به شمار می رفت . ده توالت برای پانصد نفر وجود داشت. که آن هم اکثر اوقات یکی، دوتایش خراب بود یا آب نداشت. سوت داخل باش که زده می شد، یک دقیقه فرصت داشتی از توالت خارج شوی! درغیر این صورت مورد اصابت ضربه های شیلنگ یا باتوم بعثی ها قرار می گرفتی. من خودم یک بار که در توالت بودم، به دلیل قطعی آب چند ثانیه دیر خارج شدم  و این باعث شد، ناظم (اسامی نگهبانان عراقی ،برعکس اخلاق و رفتارشان بود.به طور مثال : ناظم فرد خیلی بی نظم،طاهر انسان رذل وکثیف، یاسین بسیار مکار و حیله گر، عبدالرحمن، بنده ی شیطان و ثابت که غیر ثابت بود و بچه ها اسمش را ژله گذاشته بودند) نگهبان عراقی، با شیلنگ دوضربه ی محکم توی فرق سرم وارد کند. دو برآمدگی ضربدری به ضخامت انگشتان دست روی سرم ایجاد شده بود. چون مویی هم بر سر نداشتم، کاملا مشخص بود. هرکسی می دید، آه می کشید و لعنت نثارش می کرد.

?نظافت آسایشگاه?

با آن که با کمبود امکانات اولیه ی بهداشتی مواجه بودیم، به نظافت آسایشگاه اهمیت خاصی قائل بودیم و این از کارهای مرسوم اردوگاه به حساب می آمد. سنت خیلی خوبی بود و باعث می شد از بسیاری آلودگی ها جلوگیری شود. بستگی به شرایط، از هر یکی، دوهفته برای نظافت قاطع، تمام وسایلمان اعم از پتو، کیسه ی انفرادی، کفش، لباس و … را بیرون آسایشگاه و جلوی آفتاب می ریختیم تا خوب آفتاب بخورد. ، خودمان هم انگار که به پیک نیک رفته باشیم، پس از تکاندن پتو ها ( از هر سه،چهارسال یک پتوسهمیه مان بود و به دلیل کهنه گی و پوسیدگی ،گاهی اوقات پتوها موقع تکاندن از وسط پاره می شد)روی زمین  پهن کرده و می نشستیم و از فرصت پیش آمده در هوای آزاد و خارج از آسایشگاه نهایت استفاده را می بردیم. مسئولین نظافت (تا وقتی که سوت داخل باش زده باش زده شود،گروهی 7-8 نفره که نوبت شهرداری شان بود،مسیولیت نظافت آسایشگاه ،شستن ظرف ،آوردن آب و غذا و… درآن روز را به عهده داشتند)آن روزهم،کف سالن آسایشگاه را با تاید و آب خوب می شستند و تی می کشیدند. وقتی نظافت تمام می شد و داخل آسایشگاه می شدیم، با شنیدن بوی تاید که نشانه ی تمیزی بود، طراوت و شادابی خاصی به  ما دست می داد و در افزایش روحیه مان تأثیر بسزایی داشت.

?غذای اسارت ?

برنامه ی غذایی شان درحد بخور و نمیر بود. در طول روز دو وعده غذا برای اسرا در نظر گرفته شده بود که با درایت آشپزهای ایرانی به سه وعده تغییر پیدا کرد. صبحانه هر روز آش (عراقی ها گاهی اوقات برای اذیت و آزار اسرا، غذا را به نجاسات و چیزهای دیگر آلوده می کردند. به طور مثال، روزی فرمانده عراقی داخل آش اسرا ادرار ریخته بود. از پانصد نفر اسیر فقط 50 – 40 نفر فهمیدند و نخوردند. اما بقیه ی اسرا متوجه نشدند. یا یک بار تعدادی از بچه ها برای گرفتن آش به آشپزخانه رفته بودند که از داخل آش شورت آلوده خارج شده بود.) شوربا بود که از آب، خرده برنج و ماش تشکیل می شد و سهم هر نفر9  قاشق به همراه نصف لیوان چایی بود. وعده ی دیگر ناهار بود که به هر نفر به اندازه ی 7 تا 8قاشق غذاخوری برنج می رسید. چند قاشق آب خورشت (آب لوبیا و …) هم برای نرم شدن برنج داخل آن ریخته می شد تا بتوان آن را قورت داد.  تقسیم برنج با بیل صورت می گرفت. یک بیل غذای 8 نفربودکه با هم ،هم خرج بودند و درون یک قسعه غذا می خوردند. . معمولا گاهی اوقات برنجی که می دادند نیم پز و غیرقابل خوردن بود. در این مواقع برنج نیم پز را پس از فرآوری و مخلوط کردن با گوشت، کتلت و یا غذاهای دیگری تهیه می کردیم. برای شام یا خورشت لوبیا بود که فقط کمی در آب غرق شده و تعدادش قابل شمارش بود، یا بادنجان که مقدارش آن قدر کم می شد که در آن حل بود و به آب بادنجان معروف بود. یا براساس فصل خورشت بامیه، کدو، شلغم و … تهیه می شد. بعضی مواقع مقدار کمی هم گوشت یخ زده داخل خورشت شناور بود. اما اگر  مهمانی به اردوگاه می آمد از آن مقدار هم خبری نبود. سهم شام هرنفر، از6 تا 7 قاشق تجاوز نمی کرد. نصف لیوان چایی هم سهمیه ی شبمان بود.

?آب اردوگاه ?

آب آشامیدنی یکی از معضلات اردوگاه بود. تعداد کمی شیر آب در اردوگاه وجود داشت که اغلب، آب آن، یا قطع بود یا فشار ضعیفی داشت. تا این که بعد از مدت ها اعتراض به مسئولین اردوگاه و نمایندگان صلیب  سرخ، چهار، پنج تانکر کوچک آب با حجم 5/1 مترمکعب بالای پشت بام گذاشتند تا در صورت کمبود، از آن ها استفاده شود. آب تصفیه شده ای هم در کار نبود و از آب گل آلود رودخانه های دجله و فرات پرشان می کردند. داخل هر آسایشگاه دو ظرف سفالی بزرگ، با دهانه ای گشاد شبیه خمره به نام “حُبّانه” بود که روی پایه ی فلزی قرار می گرفت. زیر آن هم یک طشت فلزی بود که آب تراوش شده در آن جمع شده و به مصرف می رسید.

حبانه آب را خنک نگه می داشت و از آن برای آشامیدن، وضو گرفتن، شستن ادرار، استفاده می کردیم. آب آن توسط سه، چهار سطل چهل لیتری که موقع  بیرون باش توسط مسئولین آب آن روز،  پر می شد، تأمین می گردید.

(همیشه سه، چهار سطل پر از آب نگه می داشتیم. آب حبانه که تمام می شد از آن ها استفاده می کردیم. درداخل آسایشگاه 200 تا 250  لیتر آب داشتیم که همیشه کم می آمد. گاهی برای وضو گرفتن هم، آب نداشتیم. )

چون بیشتر اوقات آب گل آلود بود، از هر چندروز یک بار داخل حبانه را که لجن گرفته بود، با سنگ تمیز می کردیم.

نشست هماهنگی و ارائه گزارش کنگره ۳۵۳۵ شهید استان زنجان در محل کانون سنگرسازان بی سنگر برگزار شد.

جلسه هماهنگی مدیر عامل کانون سنگرسازان بی سنگر استان زنجان با دبیر کمیته جمع آوری و تکریم کنگره ۳۵۳۵ شهید استان و جانشین ستاد کنگره ۳۵۳۵ استان زنجان در مورخ ۹۹/۹/۲۳در محل دفتر این کانون برگزار گردید.
در این جلسه جانشین محترم ستاد کنگره گزارشی از روند برگزاری کنگره شهدای استان از شروع تا کنون ارائه نمودند و مدیر عامل این کانون در رابطه با همکاری این کانون و ستاد کنگره با اشاره به اینکه اهداف زیادی در برگزاری کنگره شهدا نهفته است که مهمترین آن برنامه‌های فرهنگی است ، به ضرورت انجام امور فرهنگی تاکید کرد.
مقرر شد رایزنی ها در خصوص تجدید چاپ کتاب های جاده های بهشتی ( خاطرات سردار جهادگر حاج احمد پیری ) و کمپ هشت(خاطرات جهادگر آزاده سرافراز حاج مرتضی تحسینی) بعمل آمده و کتاب زندگینامه سردار جهادگر شهید حاج کمال الدین جان نثار نیز جهت نگارش و چاپ در دستور کار دبیرخانه کنگره قرار گیرد .
همچنین با توجه به اینکه محل دبیرخانه ستاد این کنگره در محل اسبق ستاد پشتیبانی ،مهندسی جنگ جهاد سازندگی استان قرار دارد ، این کانون هماهنگی های لازم جهت طراحی محل با المان های شهدای سنگرسازان بی سنگر و عملکرد ارزشمند ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد سازندگی استان زنجان در هشت سال دفاع مقدس را بعمل آورد.
در پایان مصوب گردید کانون استان رایزنی های لازم با سازمان فرهنگی ،اجتماعی و ورزشی شهرداری زنجان جهت اختصاص محل و صدور مجوز جهت نصب المان های سنگرسازان بی سنگر در محل میدان شورا تا تقاطع برق و میدان پانزده خرداد تا میدان استقلال را بعمل آورد.

فهرست