خاطرات سردار جهادگر حاج احمد پیری- قسمت نهم

 

✅? بافت قدیمی مدینه باقی بود؟

بله. هنوز بافت قدیمی مدینه، کوچه امام صادق (ع) و محله بنی هاشم باقی مانده بود. حتی درب های چوبی منزل آن حضرت سر جایش بود. کوچه هایش تنگ و باریک بود که دو نفر به زور از آن رد می شدند. چهارشنبه بود که وارد مدینه شدیم. قرار بود که دعای کمیل، شب جمعه پشت دیوار بقیع مثل روال هر سال برگزار شود. کاروان حاج آقا سیوانی صبح پنجشنبه وارد شد. من هم از خدا خواسته، کارهایم را به سرعت انجام دادم. بعد رفتم و یک ضبط صوت تمام اتوماتیک گرفتم که آن مراسم معنوی را ضبط کنم و یادگاری داشته باشم.

ماموران عربستان حساس شده بودند و تمام تلاششان این بود که بهانه ای از ما بگیرند و مراسم را به هم بزنند. خوشبختانه دوستان مراسم را طوری مدیریت کردند که بدون کوچک ترین تنش و با کیفیت بسیار عالی برگزار شد. من هم به طور کامل ضبطش کردم. ساعت یازده و نیم شب بود که همه پراکنده شدند.

 

✅? بعد از برگشتن دوباره مشغول کارهای برق رسانی شدید؟

بله. چون مسئول کمیته برق جهاد استان بودم، به کارهای اساسی و بر زمین مانده تامین انرژی پرداختیم. اما همین فعالیت ها باعث شد تا تقریبا دو سال از مناطق عملیاتی دور بیفتم.

✅? چگونه دوباره سر از مناطق عملیاتی درآوردید؟

در بهمن ۱۳۶۲ از طریق قرارگاه حمزه اعلام کردند که آماده شوید. ولی این بار تمام ظرفیت #پشتیبانی – #مهندسی قرارگاه حمزه را فراخوان کرده بودند. به پنج گردان قرارگاه شامل شاهرود، دامغان، سمنان، #زنجان و آذربایجان غربی ابلاغیه دادند. قرار شد تیم کوچکی در حد برف روبی، نگهداری جاده، دسترسی به پایگاه های آزاد شده و تامین نیازهای اولیه پشتیبانی در سقز بماند و بقیه به #فرماندهی مهندس اشراقی به طرف جنوب حرکت کند. یک تیم کاملا زبده هم از زنجان، با نیروهای کاملا با تجربه و امکانات کامل به #فرماندهی حاج کمال الدین جان نثار و دوستان دیگر مثل آقایان سید اصغر مصطفوی (تیرماه سال ۱۳۶۷ در اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد)، اسماعیل حسنی (در اثر اصابت ترکش خمپاره ۱۳۶۶/۱۰/۲۴ در ارتفاع گرده رش به فیض شهادت نائل آمد)، منصور حسنلو، رمضان پناهی، کاظم امیدی (در ۱۳۶۳/۴/۱۶ در دهلران به مقام شهادت نائل آمد)، آقای چنگیز خسروی و … شکل گرفت. ما رفتیم و در ۱۵ کیلومتری جنوب اهواز، در داخل جنگل به استتار تجهیزات مشغول شدیم تا دشمن متوجه چیزی نشود. ده پانزده روز زودتر رسیدیم تا در فرصت مناسب تیم را سازماندهی کرده و منطقه عملیاتی را شناسایی کنیم، محل استقرارمان را بدانیم و وظیفه مان را بشناسیم در این فاصله که استقرار پیدا می کردیم، جو عاطفی و فرهنگی خیلی خوبی بین بچه ها حاکم شد، حضرت آیت اله موسوی (ایشان از شاگردان برجسته آیت الله بروجردی، امام خمینی، آیت الله حجت و آیت الله داماد بودند. بعد از انقلاب اولین امام جمعه و نماینده حضرت امام خمینی در شهر زنجان بودند و در سال ۱۳۸۱ ه.ش به رحمت حق پیوستند)، سید مجتبی موسوی (نمایندگی امام در سپاه استان ایشان در ۱۳۶۹/۱/۲۱ به رحمت حق پیوستند) و حاج آقا حسنی (مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در جهاد سازندگی استان زنجان بود که در ۱۳۸۷/۹/۱۷ دار فانی را وداع کرد) هم امدند. یک شب هم دعای کمیل برگزار کردیم. دوستان از نظر معنوی تقویت و برای عملیات آماده شدند.

بعد از آن، جلسات قرارگاهی تشکیل و طرح ریزی عملیات شروع شد که مقدماتش قبلا طراحی شده بود. شاید بیش تر از یک سال بچه های اطلاعات و عملیات کار کرده و منطقه را شناسایی کرده بودند. همه مناطقی که قرار بود عملیات در آنها صورت بگیرد، در مساحت چندین هزار کیلومتر مربع داخل هور (هور یعنی هم نیزار و هم آب) بود، با عمق متوسط آب تا دو متر و پوشش نیزار. تقریبا اوایل اسفند در منطقه مستقر شدیم و قرار بود عملیات اواسط اسفند صورت بگیرد.

طرح عملیات که ریخته شد، محل استقرار ما هم مشخص شد. قرار شد سه راهی فتح محل استقرار گردان ۲۲ ذوالفقار باشد. سپس تقسیم کار شد. ما در فتح جزایر نقشی نداشتیم. چون از نقطه رهایی نیروهای رزمی تا جزیره، ۱۴ کیلومتر آب توام با نیزار بود. کوچک ترین کار مهندسی قبل از عملیاتموضوعیت نداشت. بنابراین، در داخل هور، حتی یک متر هم کار مهندسی انجام نگرفت.

وقتی مرکز گردانمان را در سه راهی فتح مستقر کردیم، تشکیلات پشتیبانی هم بایستی در آنجا قرار می گرفت. جای بسیار بزرگی را به عنوان مرکز گردان در نظر گرفتیم. اولین ایستگاه صلواتی را هم در حجم بسیار بزرگ راه اندازی کردیم که تا اخر جنگ مثل آن تکرار نشد، واقعا بی سابقه ترین ایستگاه صلواتی طول دفاع مقدس بود.

✅? این ایستگاه صلواتی چه مشخصاتی داشت؟

چون با دست عزیزان و اقشار مختلف شهرمان اداره شد، مردمی مردمی بود. تنها نقش ما آماده کردن و تسطیح محوطه، دپو کردن خاک در پیرامون آن و حفاظت از ایستگاه بود. صفر تا ۱۰۰ درصد یک ایستگاه صلواتی را به راه انداختیم.

نیروهای همه لشکرها، تیپ های رزمی و جهادی ها می آمدند و آنجا تقویت روحی می شدند، تجدید قوایی کرده و دوباره به محل کار خود برمی گشتند. از خیاطی و آرایشگاه صلواتی گرفته تا حمام صلواتی؛ هر چه که فکر کنید برای پشتیبانی از یک رزمنده لازم بود در آنجا فراهم کرده بودیم. چند هزار رزمنده ای که در منطقه بودند، به تناوب به آنجا می آمدند و می رفتند. همه چیز را هم خود مردم تامین می کردند. وقتی به ستاد پشتیبانی زنجان فراخوان می زدند، بازاری، اداری، کاسب و … به آنجا می آمدند و موقع آمدن هم، چندین دستگاه کامیون پر از امکانات می آوردند. هر روز چندین دیگ پر از شربت صلواتی توزیع می شد. آش می پختند و بین رزمنده ها توزیع می کردند. به جرات می توانم بگویم که در هیچ نقطه ای از مناطق جنگی، ایستگاهی مانند سه راهی فتح تکرار نشد.

✅? از بچه های پشتیبانی زنجان چه کسانی حضور دائمی داشتند؟

حاج خلیل علیگو، حاج رضا خدایاری، حاج علی دربانی، حاج اکبر بیات و خیلی از دوستان که الان حضور ذهن ندارم. همه از بچه های زنجان بودند و اکثرا هم از ادارات دیگر و شغل های آزاد. آدم هایی مخلص و وارسته بودند مانند مرحوم تقی (که فامیلی اش یادم رفته). چرخشی هم می آمدند. پانزده روز می آمدند و می ماندند و بعد از آن با کسان دیگر تعویض می شدند. بعد از این عملیات که توفیق شرکت در تمام عملیات های بزرگ را پیدا کردم و حتی در عملیات قبل از آن هم مثل آن ایستگاه صلواتی اصلا سابقه نداشت و تکرار هم نشد. این ایستگاه صلواتی بعد از پایان یافتن عملیات خیبر برچیده شد.

موارد مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست