خاطرات آزاده جهادگر سرافراز حاج مرتضی تحسینی-قسمت چهاردهم

مرهمی به نام شکنجه 
کسی که در زمان داخل باش دچار بیماری می شد، اگر می توانست تا فردا و زمان بیرون باش تحمل کند، به ارشد آسایشگاه بیماریش را اطلاع می داد. او هم به ارشد قاطع می گفت: او نیز اسامی را می نوشت و لیست را به نگهبان می داد که این ها می خواهند به دکتر بروند. دکتر عراقی هم که هفته ای دو روز در اردوگاه بود، از هر آسایشگاه فقط یکی دو نفر می توانستند به او مراجعه کنند. بعضی مواقع هم پیش می آمد که ناگهان فردی نصف شب و یا هر زمان دیگری که در بسته بود به شدت مریض می شد و ضروری بود که همان لحظه به پزشک مراجعه کند، دستمان هم به هیچ جا بند نبود به ناچار از پشت پنجره نگهبان را صدا می زدیم که واحد نفر مریض (یک نفر مریض داریم). یک وقت هایی می آمدند و فرد بیمار را به درمانگاه می بردند. ولی مواقعی هم توجهی نمی کردند و تا صبح بنده ی خدا از شدت درد به خود می پیچید و ناله می کرد. گاهی هم خودشان دکتر می شدند و با کتک و شکنجه درمانش می کردند. خوب یادم هست در آسایشگاه 16 که بودم، یکی از اسرا به شدت بیمار شد. بچه ها نگهبان را صدا زدند. وقتی آمد، پرسید: کی مریضه؟ نشانش که دادیم گفت: بیاریدش این جا. وقتی بردیم، گفتم: من ببرمش؟ گفت: لازم نیست، خودم می برم. از آسایشگاه که خارج شدند، پشت در به همراه دیگر نگهبانان از او با ضرب و شتم و کتک کاری پذیرایی گرمی به عمل آوردند، بعد، از او پرسید: حالا خوب شدی؟ اسیر بیچاره جواب داد: آره خوب شدم! بعد، در را باز کردند و کوفته و کبود تحویل آسایشگاه دادند.

گوشت یخ زده ی فاسد
هر چندروز یک بار جیره ی خشک به اردوگاه می آوردند و برای مصرف اسرا و پخت و پز به آشپزخانه می فرستادند. یکی از آن مواد غذایی گوشت های یخ زده ی 20 -25 ساله بود! خوب یادم هست دکتر مجید می گفت: من رفتم و گوشت ها رو دیدم، سن آن از سن بیشتر شماها بالاتر بود! روزی در آشپزخانه آرم جمهوری اسلامی ایران که روی گوشت ها مهر شده بود، نظر نگهبان عراقی را به خود جلب کرد! به مافوقش گروهبان یاسین اطلاع داد. او هم بلافاصله با تعجب آمد و نگاه کرد و به گوش فرمانده شان رساند. همه گی برای بازدید آمدند. آن ها که توی هول و ولا افتاده بودند، سریع داخل باش زدند و آمار گرفتند. در حالی که به شدت خشمگین و عصبانی بودند، پرسیدند: این آرم اینجا چه می کنه؟! گفتیم: ما از این موضوع بی خبریم! شما گوشت رو آوردید، از ما می پرسید؟! ما نه مهر داریم، نه جوهر و استامپ! وقتی فهمیدند خودشان گاف زده اند دیگر چیزی به ما نگفتند و برگشتند. بعدها متوجه شدیم، زمانی گوشت ها را جمهوری اسلامی ایران از یک کشوری خریداری کرده و پس از این که دیده بودند از کیفیت خوبی برخوردار نبوده و فاسد است، پس داده بودند و آن کشور گوشت را به عراق فرستاده بود و عراقی ها هم با بی رحمی تمام آن را به عنوان غذا به ما می دادند!

پیش نماز یک پا
با آن که خواندن نماز جماعت ممنوع بود و جرم محسوب می شد، ولی بدون توجه به آن همواره سعی می کردیم نماز را به جماعت اقامه کنیم و این کار معمولا مخفیانه و با نگهبانی یکی از بچه ها انجام می شد. روزی خواستیم نماز جماعت بخوانیم ولی به هرکس که گفتیم حاضر به پیشنماز شدن نشد. به من هم اصرار کردند اما من هم نپذیرفتم. اما وقتی به رضا محمدی (اهل شهرکرد بود) که جانباز پا قطعی بود و با عصا راه می رفت، گفته شد، بلافاصله قبول کرد و بی درنگ، به نماز ایستاد! بعضی از بچه ها گفتند: تو یه پا نداری چطور می تونی بایستی؟! گفت: می تونم بایستم! آخه اگه تکون بخوری چی؟ شماها بایستید اگه تکون خوردم، خب نخونید! بعد با یک پا شروع به خواندن نماز کرد. ما هم با اقتدا به او نماز را به جماعت خواندیم.

پتو و نماز جماعت
در زمستان بعضی از بچه ها موقع عبادت پتو را به صورت عبا روی خود می انداختند. یک روز قبل از بیدارباش نماز صبح یک نفر پتویی روی خود کشیده بود و در حالتی شبیه به رکوع مشغول عوض کردن لباس بود! یکی از بچه ها بلند شده و به گمان این که او مشغول نماز است، بلافاصله یا الله گویان می رود، به او اقتدا می کند و به رکوع می رود! در این هنگام آن شخص بعد از عوض کردن لباسش، شروع به حرکت می کند که ناگهان فرد اقتدا کننده متوجه موضوع شده و می خندد و با خنده ی او همه برای نماز صبح بیدار می شوند.

موجودات موذی
هر آسایشگاه ده پنجره داشت که به صورت مساوی در دو طرف طولی آن قرار گرفته بود و در وسط هریک از پنجره ها دری وجود داشت که باز و بسته می شد. برای جلوگیری از مزاحمت حشرات موذی جلوی آن ها تور گرفته بودند ولی هربار بچه ها برای این که دیدشان به نگهبانی راحت تر شود تور را پاره می کردند. نگهبانان عراقی از این کار عصبانی می شدند! ولی ما همه گی راضی به آمدن حشرات موذی بودیم تا این که با موجودات موذی مثل بعثی ها مواجه نشویم!

موارد مرتبط :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست