✅تفنگ های ۸۴ را از کجا تحویل گرفته بودید؟
تفنگهاي معروف به ۸۴، جديدترين سلاحي بود که توانسته بودند از کره شمالي بگيرند. در مقطعي به سازمان جنگي ما وارد شد. يک روز به من، آقاي همداني و حسن باقري مأموریت دادند که به اهواز برویم و تفنگها را تحویل بگيريم. هم آموزش اولیه را ببینیم و هم مسئول بكارگيرياش در منطقه باشيم. بايد چهار کيلومتر از خط عقب تر ميرفتيم. حسن باقري لاغر بود و کمر باريکی داشت. گِتر کرده و چفيه هم بسته بود. طوری راه ميرفت که ما با دويدن هم به او نمیرسیدیم. هر چند دقیقه به او می گفتیم که حسنآقا، آهسته برو که ما هم برسیم. سه چهار کيلومتري پیاده رفتیم. بعد سوار ماشين شديم و به اهواز رفتيم.
قبضهها آکبند، در جعبههاي مخصوص و داخل گريس بودند. آموزش کوتاهي ديديم. تفنگ ها را تحويل گرفتيم و آمديم. نزديک ۴۵ روز کار ما تيراندازي با آنها بود. اين سلاح، نه خمپاره بود که زاويه داشته باشد و نه آرپيجي. سنگينتر از خمپاره بود. از قسمت عقب مسلح می شد و مثل توپ ۱۰۶ افقي شلیک می کرد، اما کمی پيچيدهتر از آن بود. صدايش هم از آرپيجي بيشتر بود.
يک روز صبح که دشمن سنگينترين پاتک را زده بود و بچهها بغل دستمان شهيد ميشدند، برای حفظ خط، نماز صبح را دَمدَمهاي طلوع آفتاب، با همان لباسها، چکمهها و بدون وضو در پشت خاکريز خوانديم.
در کنارۀ ساحل شرقی کارون چالهاي کنده بوديم. هر شب قبضه های آرپيجي ۷ را به آنجا ميبرديم و با دوربين ديد در شب، کنارۀ غربي کارون را که دشمن در آنجا مستقر بود نشانه میگرفتیم و ميزديم. چون گوشي نميگذاشتيم و با دهان باز شلیک ميکرديم، آثارش هنوز مثل صدای وز وز زنبور در گوشمان هست. بالاخره این مأموریت به خير و خوشي تمام شد و ما برگشتيم. اما در اين مقطع از جنگ جايگاه و نقش مهندسي، در مناطق عملياتي احساس می شد.
✅ چطور گردان پشتیبانی – مهندسی جهاد زنجان راه اندازی شد؟
به جهت ساختار نيروي انساني و امکانات مهندسي که در اختيار جهاد بود، کار اصلي پشتيباني مهندسي جنگ در دفاع مقدس به صورت رسمي به جهاد ابلاغ شد. متعاقب اين امر، جهاد مجبور شد ساختار متناسب با اين مأموريت را سازمان دهی نمايد. به همین دلیل جهاد، حداقل سي تا چهل درصد از ظرفيت مهندسي خودش را آزاد و ساماندهي کرد و در اختيار نيروهاي نظامي قرار داد.
در مناطق شمال غرب، قرارگاه حمزۀ سيدالشهداء راهاندازي شد و گردان مهندسي استان زنجان به همراه ۹ گردان مهندسي از استانهای دیگر تحت امر آن قرار گرفتند. تشکيلات مرکزي آن در اروميه مستقر بود و برد عملياتياش تا جبهههاي مياني را در بر میگرفت.
اسم گردان مهندسي جهاد زنجان، ۲۲ ذوالفقار (وجه تسمیه گردان این گونه بود، آقای سید سجاد سیوانی، عضو محترم شورای مرکزی جهاد سازندگی استان و مسئول امور جنگ، در خواب می بیند که یکی از بچه ها شمشیر ذوالفقار مانندی را به دست گرفته و آن را بر سر صدام می زند. وقتی خواب را تعریف کرد، این اسم برای گردان انتخاب شد) بود و مقرّ اصلي آن، شهر سقز، از شهرهاي استان کردستان تعیین شد. محدودۀ عملکرد گردان در داخل کشور، بخشي از شهرهای بانه، بوکان، بخشي از شهر ديواندره و کليۀ مناطق آلوده به ضد انقلاب سقز بود. چون قرار بود همه روستاها آزاد و پاک سازی شوند، می بایست همه روستاها را از طریق جاده به هم وصل می کردیم . بیش تر از ۵۰ پایگاه با چند صد کیلومتر جاده، با چند صد دهنه پل و ابنیه احداث کردیم. فقط در یکی از محورها، جاده ای به طول ۵۰ کیلومتر با ابنیه های مربوط و با مشخصات فنی اجرا کردیم.
تامین جاده از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر صورت می گرفت و فقط در این ساعات، امکان تردد بود. بعد از این زمان، از ساعت ۵ عصر تا ۸ صبح ضد انقلاب در منطقه حکومت می کرد. هر ماه یک بار می رفتیم و دو روز پیش خانواده هایمان می ماندیم. در این رفت و آمدها باید چندین بار شهادتین را می گفتیم. این مشکل واقعا روحیه بچه ها را تضعیف می کرد. علاوه بر آن، فاصله سقز تا زنجان هم زیاد بود، بنابراین تصمیم گرفتیم چند واحد خانۀ سازماني در سقز بسازيم و خانوادههايمان را به آنجا ببریم تا شاید راحت تر به آنها سر بزنيم. من، آقاي حاج حسین رحيمي، آقاي ناصر رستملو، آقاي مسعود خطيبي و بعضي دوستان ديگر هم خانوادههايمان را به آنجا برديم.
اما مشکل حل نشد. چون در آنجا، هم مأموريت درون مرزي و برون مرزی داشتيم. نمی توانستیم هر روز به آنها سر بزنیم و فاصله دیدن خانواده هایمان به بیشتر از دو ماه تبدیل شد. انگار که خانوادههايمان را داخل يک زندان بزرگ نگه داشته بودیم. خانوادهها جرأت نداشتند که راحت بروند و مايحتاج خود را تهيه کنند. بايد با اسکورت ميرفتند و با اسکورت ميآمدند. چون بیشتر شب ها درگيري وجود داشت، موجب اضطراب خانوادههايمان شديم. بعد از هشت ماه گفتند که همان بهتر که ما را به شهر خودمان برگردانید.
ما به اين شکل فعالیتمان را ادامه داديم تا گردان، شکل و ساختار سازماني خودش را پيدا کرد و توانست کارهاي بزرگ مهندسي را متقبل شود. با آن ساختار تشکيلاتي، ميتوانستيم معادل تيپهاي مهندسي عمل کنيم و همزمان به چند تيپ یک لشکر رزمي، خدمات مهندسي بدهيم. در اوقاتي که فصل کاري بود. حداکثر تا اواخر آبان. در سقز ميمانديم. بعد از آن يک تيم زبده براي نگهداري ابنيههايي که ساخته بوديم و براي تأمين دسترسي اوليه به پايگاهها و پشتيباني نيروهاي عمل کننده مأمور میکرديم و بقیه استعداد گردان مهندسی را (حدود هشتاد درصد) که بالغ بر دهها دستگاه سبک، سنگين، نيمه سنگين و ادوات پشتيباني بود، به مناطق عملیاتی جنوب انتقال میدادیم.
بعضی از مواقع، حرکت از سقز تقریبا يک هفته طول ميکشيد و طول کاروان به يک کيلومتر هم ميرسید. استعداد گردان ما، غير از کمپرسيها، بيشتر از ۵۰ دستگاه ادوات مهندسی با ۳۰۰ نفر پرسنل مجرب آزموده و خبره در همۀ بخشهاي تخصصي بود. ظاهراً يک گردان بود، ولي استعداد فراواني داشت.