✅? عملیات خیبر که شروع شد، شما چه کار کردید؟
عملیات از چند محور شروع شد. کل جزیره شمالی و ۸۰ درصد جزیره جنوبی به تصرف نیروهای رزمنده سپاه و بسیج درآمد، ولی با کمال تاسف بخش خیلی کوچکی از جنوب جزیره جنوبی در محور طلائیه را نتوانستند الحاق کنند. چون عراق می دانست که در عقبه ما ۱۴ کیلومتر آب هست، بنابراین سنگین ترین پاتک ها را اجرا می کرد. دو تا جزیره داخل آب کاملا مشخص و مثل سیبل تیراندازی بود. با هلی کوپترها و موشک ها به طور وحشتناک و شبانه روزی زمین جزیره را بمباران و موشک باران می کردند. انگار که می خواستند خاک جزیره را شخم بزنند. متاسفانه عراق برای اولین بار رسما از بمب های شیمیایی در این عملیات استفاده کرد. برای اینکه به هر قیمتی شده نگذارد جای پای ما محکم شود.
✅? در جزیره دستگاه های مهندسی وجود داشت؟
دستگاه های مهندسی در جزیره شامل چند لودر، بولدوزر و کمپرسی بود که بچه های سپاه غنیمت گرفته بودند. یک تیم از قرارگاه مامور شد که به جزیره برود. بخشی هم از نیروهای ما بودند.فقط رانندگان و اپراتور ماشین آلات را فرستادیم. ما را نهی کردند و گفتند تا جاده مطمئنی نسازید، رفتن به جزیره شرعا حرام است. نیروها را با قایق فرستادیم تا با دستگاه های غنیمتی دشمن، خاکریزها و آشیانه های لازم را برای رزمنده ها و ادوات پشتیبانی احداث کنند.
برای اینکه جزایر را بتوانند تثبیت کنند، ابتدایی ترین و اولین کار این بود که حداقل دسترسی مطمئن در حد یک ماشین سبک که بتواند ادوات و ابزار اولیه را به جزیره برساند، فراهم شود.
مرکز تحقیقات مهندسی جهاد کار طراحی پل شناوری به طول 14 کیلومتر در روی آب را شروع کرد که بتواند ماشین تویوتا را با یک تن بار عبور دهد. در طول کمتر از یک ماه، مطالعه، ساخت، حمل، نصب و مونتاژ پل شناور خیبر صورت گرفت. مزیت این پل در مونتاژ کردن راحت آن بود. هرگاه در اثر حمله دشمن قسمتی از آن منهدم می شد، بلافاصله تکه منهدم شده را جایگزین کرده و ارتباط دوباره برقرار می شد. اما اولا رفت و آمد از روی این پل یک طرفه بود و ثانیا حداکثر توان مقاومت آن برای یک تویوتا با باری معادل 800 کیلو تا یک تن بود. بنابراین این پل قادر به عبور دستگاه های سنگینی مانند پی ان پی، تانک، توپخانه، بولدوزر و لودر نبود.
✅? به جای پل شناور باید چه کار می کردید؟
این شرایط موجب شد تا نیاز به جاده خاکی احساس شود. قرارگاه خاتم الانبیاء به قرارگاه مرکزی و حمزه جهاد ابلاغ کرد که جاده ای می خواهیم که تثبیت شده باشد و دشمن نتواند آن را منهدم کند. حاج جان نثار به آنجا رفته بود. ایشان آمد و این را ابلاغ کرد. باید در داخل هور جاده ای به طول ۱۴ کیلومتر و در عرض حداقل ۲۰ متر احداث می کردیم تا دستگاه های سنگین بتوانند از روی این جاده بروند و بیایند. همچنین باید در دو طرف جاده، خاکریز و جان پناه برای حفاظت از شلیک دشمن ایجاد می کردیم که یک متر هم بالاتر از آب باشد. با در نظر گرفتن این مشخصات و شیب معقولی که باید داشته باشد. قاعده آن هم می بایست ۲۵ یا ۲۶ متر باشد. این جاده حداقل به دو میلیون متر مکعب خاک نیاز داشت که تهیه آن کار چندان ساده ای نبود.
✅? چه پیشنهاداتی برای احداث جاده دادند؟
برای طراحی و احداث جاده و پیش بینی عملیات اجرایی، جلسات متعددی در قرارگاه تشکیل شد. در ابتدا کار را خیلی آسان گرفتند. چون فرماندهی این کار با قرارگاه مرکزی بود پیشنهاد کردند که برویم و هرچه قدر که می توانیم آهن های قراضه، تانک ها و بولدوزرهای سوخته، پی ام پی و کمپرسی های منهدم شده را از بیابان های اهواز و خوزستان جمع کنیم، بیاوریم و داخل هور بریزیم و رویش را هم با خاک بپوشانیم.
همه نیروها و امکانات قرارگاه مرکزی، قرارگاه حمزه و قرارگاه کربلا بسیج شدند. رفتند و هرچه در دشت خوزستان بود، بار زدند و آوردند. همه آنها را که ریختیم، بیشتر از صد متر نتوانستیم جلو برویم. این گزینه منتفی شد. باید به دنبال خاک می رفتیم. اما خاک معمولی با آب سازگاری نداشت. خاک منطقه هم به عمق یکی دو متر از جنس ماسه و بسیار ریز بود و هرچه می ریختیم در هور گم می شد. قرار شد ماسه سنگ های شمال سوسنگرد و تپه های الله اکبر را امتحان کنیم. بچه ها نمونه هایی آوردند. آن موقع آقای محمدهادی مقدم، مسئول مهندسی قرارگاه کربلا مریض بود و در داخل قرارگاه استراحت می کرد. با حاج جان نثار و آقای کریم نیکجو رفتیم و ایشان را در بستر بیماری ملاقات کردیم. نمونه هم بردیم. گفتیم که شاید بهترین مصالح همین باشد و دوام بیاورد. البته تا به حال امتحان نکرده بودیم. ایشان هم با حال ناخوششان تایید کرد و گفت که به امتحانش می ارزد .تمام امکانات ترابری قرارگاه مرکزی و هرچه امکانات و ادوات مهندسی چهار گردان قرارگاه حمزه مانند لودر، بولدوزر و کمپرسی داشتیم، بسیج کردیم و شبانه سراغ آن کوه ها رفتیم. بولدوزرها دپوی خاک ها را شروع کردند و لودرها مشغول بارگیری شدند. شب تا صبح آوردیم و داخل هور ریختیم. صبح برای کنترل عملیات شبانه مان رفتیم تا ببینیم که ثمری داشته یا نه. دیدیم آثاری از ماسه سنگ ها نیست و نتیجه کار تقریبا صفر بود. کاملا مستاصل شدیم.
با دوستان نشستیم و هم فکری کردیم. تنها راه این بود که خاک رس پیدا کنیم. در آن شرایط، هیچ خاکی به غیر از خاک رس جواب نمی داد. اما خاک رس را در بیابان خوزستان از کجا باید پیدا می کردیم. مانده بودیم که چه کار کنیم. هیچ چیز به ذهنمان نمی رسید. اما خدا به قلب یکی از بچه ها الهام کرد که همانجا زمین را بکنید. گفتیم که اینجا فقط ماسه هست، رس کجا بود!
قرار شد هر گردان، تیمی را برای جستجوی معدن رس بگمارد. شیوه هم این گونه بود که بولدوزر را می بردیم، ریپر می زدیم و ماسه های بادی را دپو می کردیم. ناگهان در زیر آن ماسه بادی روان، رس سرخ رنگی نمایان شد. امتحانش کردیم و دیدیم بسیار عالی است. خوشبختانه اکثر بچه ها هم که برای ماموریت شناسایی رفتند. به معادن رس رسیدند. باور کردنی نبود. در تمام دشت به وسعت چندین کیلومتر مربع، هر چقدر که نیاز داشتیم، شاید هزار برابر نیازمان در دل خاک منطقه، خاک رس موجود بود. گفتیم بهتر است نزدیک ترین نقطه را که به جهت ترابری اقتضاء می کند، انتخاب کنیم. از آن طرف هم فرجه زمانی بسیار کمی داشتیم. باید این جاده را به سرعت می ساختیم تا بتوانیم برای مواقع پدافندی تثبیت کنیم . کار عادی هم نبود. باید زیر حجم سنگین آتش راه سازی می کردیم. از اولین روز هم اسم جاده را جاده سیدالشهدا گذاشتیم.
بعد از کشف معادن رس، بچه ها از خوشحالی سر از پا نمی شناختند. آستین ها را بالا زدیم و ماموریت را شروع کردیم. اما به ماشین های زیادی نیاز داشتیم. برای این کار از طریق جهاد فراخوان زدند.